ღ تـــــا بیکران...ღ

 

مهم نیست کف پات رو شستی یا نه

حتی مهم نیست کف پات نرمه یا زبر

اما این مهمه :

که وقتی از زندگی کسی رد می شی ؛

رد پای قشنگی ،

از خودت به یادگار بگذاری … !

تاريخ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:,سـاعت 15:1 نويسنده ṩὄηїД| |

 

دوست داشتن حس عجیب و خوبیه

 

آرزو میکنم که روزی از ته قلبت کسی رو دوست داشته باشی!

 

اما راستش تازگی ها فهمیدم کسی که باورت داره از کسی

 

که دوستت داره یه قدم جلوتره!

 

این باورها هستند که زندگی رو می سازن!

 

مردی که جلوی پیشرفتت رو نگیره و با هر صعودت لبخـــند روی صورتش

 

حتی بزرگتر از شادی توی قلب ِ تو باشه ، می تونه به معنی واقعی کلمه تو رو خوشبخت کنه!

 

مردی که به تو افتخار کنه و تکیه گاهت باشه!

 

مردی که بلد باشه وقتایی که بریدی و می خوای عقب بکشی

 

ببوستت و هلت بده یه قدم ،از مردی که تنها به گفتن:

 

دوستت دارم اکتفا میکنه جلوتره.

تاريخ یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,سـاعت 18:33 نويسنده ṩὄηїД| |

یه روزی روزگاری یه خونواده ی سه نفری بودن یه دختر کوچولو بود با مادر و پدرش.

بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به دختر کوچولوی قصه ی ما میده.

بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت دختر کوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن.

اما مامان و باباش می ترسیدن که دخترشون حسودی کنه و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.

اصرار های دختر کوچولوی قصه اونقدر زیاد شد که پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما پشت در اتاق مواظبش باشن.

دختر کوچولو که با برادرش تنها شد خم شد روی سرش و گفت داداش کوچولو!

تو تازه از پیش خدا اومدی

به من میگی قیافه ی خدا چه شکلیه؟

آخه من کم کم داره یادم میره !

تاريخ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,سـاعت 23:36 نويسنده ṩὄηїД| |

 

اینجا هوا بارانیست .

 

پتویم را تا چانه بالا میدهم

 

و در بستر گرم خویش فرو میروم .

 

باران ؟

 

چرا میباری ای آسمان ؟

 

و چه راحت میباری !

 

میخواهم گریه کنم .

 

میخواهم اشک بریزم ولی نمیتوانم .

 

میخواهم از این لحظات گله کنم ولی به چه کسی ؟

 

اینجا هیچ کس نیست .

 

اینجا فقط من هستم و ....

 

راستی پس تنهایی کجاست؟

 

مبادا تنها بماند !

                                             

 

تاريخ شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 14:58 نويسنده ṩὄηїД| |

امشب به یاد تک تکِ شب ها دلم گرفت
در اضطراب کهنه ی غم ها، دلم گرفت
انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد
در التهابِ خیسِ ورق ها، دلم گرفت
از خواندن تمام خبرها تنم بسوخت
از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت
در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو
در آتشِ گرفته سراپا دلم گرفت
متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی
از ارتباطِ مردم ِدنیا دلم گرفت
یک ردِ پا که سهمِ من از بی نشانی است
از ردِ خون که مانده به هر جا، دلم گرفت
اینجا منم و خاطره هایی تمام تلخ
اقرار میکنم، درآمدم از پا دلم گرفت

 

تاريخ جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,سـاعت 21:54 نويسنده ṩὄηїД| |

 

سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره.
.
.
سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه . . .
.
.
به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست . . .
.
.
به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات
به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن . . .
.
.
سلامتی اونایی که
درد دل همه رو گوش میدن
اما معلوم نیس خودشون کجا درد دل میکنن . . .
.
.
به سلامتی اون رفتگری که تو این هوا داره به عشق زن بچش
کوچه و خیابون رو جارو میزنه که یه لقمه نون حلال در بیاره . . .
.
.
سلامتی اونایی که تو این هوای دو نفره با تنهاییشون قدم میزنن . . .
.
.
به سلامتی اونهائی که دوست دارم رو درک می کنند
و اونو به حساب کمبودهات نمی ذارن . . .
.
.
به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه . . .
.
.
به سلامتی همه باباهایی که
رمز تموم کارتهای بانکیشون شماره شناسنامشونه !
.
.
به سلامتی کسی که هنوز دوسش داری
ولی دیگه مال تو نیست . . .
.
.
سلامتی مادر
که وقتی غذا سر سفره کم بیاد
اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه . . .
.
.
به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه!
.
.
به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند . . .
.
.
به سلامتی مادر که بخاطر ما هیکلش به هم خورد !
.
.
به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن….!
.
.
به سلامتی بیل!
که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه . . .
.
.
به سلامتی سیم خاردار!
که پشت و رو نداره
.
.
به سلامتی اونی که بیکسه، ولی ناکس نیست . . .
.
.
به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه
چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه . . .
.
.
به سلامتی حلقه های زنجیر
که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن . . .
.
.
گل آفتابگردان را گفتند
چراشبها سرت را پایین می اندازی؟
گفت :ستاره چشمک میزند، نمیخواهم به خورشید خیانت کنم
به سلامتی همه اونایی که مثل گل آفتابگردان هستند


ادامـ ــه حرفایِ ما
تاريخ سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,سـاعت 20:50 نويسنده ṩὄηїД| |

ای خدای مهربون دلم گرفته
با تو شعرام همگی رنگ بهاره
با تو هیچ چیزی دلم کم نمیاره

وقتی نیستی همه چی

تیره و تاره

کاش ببخشی تو خطاهامو دوباره
ای خدای مهربون دلم گرفته

از این ابر نیمه جون دلم گرفته


از زمین و آسمون دلم گرفته

آخه اشکامو ببین دلم گرفته

تو خطاهامو نبین دلم گرفته

تو ببخش فقط همین دلم گرفته

توی لحظه های من شیرین ترینی

واسه عشق و عاشقی تو بهترینی
کاش همیشه محرم دل تو باشم

تو بزرگی اولین و آخرینی 

تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,سـاعت 19:33 نويسنده ṩὄηїД| |

۱-یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت که 3 نفر بیشتر نیستن 5 خط موبایل دارن.

۲-واسه همکارت ایمیل میفرستی،در حالیکه میز بغل دستی تو نشسته.

۳-رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر برسه.

۴-ماشینت رو جلوی در خونه پارک میکنی بعدش با موبایلت زنگ میزنی خونه که بیان کمک تا چیزایی رو که خریدی ببرن داخل خونه

۵-هر آگهی تلویزیونی یه آدرس اینترنتی هم داره

۶-وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک میکنی،استرس همه وجودت رو میگیره و با سرعت برمیگردی که موبایلت رو برداری، بدون توجه به اینکه 20-30 سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی

۸-صبحها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنت و چک کردن ایمیله

۹-الان در حالیکه این مطلب رو میخونی،سرت رو تکون میدی و لبخند میزنی

۱۰-اینقدر سرگرم خوندن این مطلب بودی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره 7 نداره

۱۱-الان دوباره برگشتی بالا که چک کنی شماره 7 رو داشته یا نه

۱۲-و من مطمئنم که اگه دوباره برگردی بالاحتماً شماره 7 رو پیداش میکنی،بخاطر اینکه خوب بهش توجه نکردی

۱۳-
دوباره برمیگردی بالا ولی شماره 7 رو پیدا نمیکنی،خوب من شوخی کردم ولی نشون میده که تو به خودت هم اعتماد نداری و هرچی بقیه میگن باور میکنی

تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,سـاعت 19:33 نويسنده ṩὄηїД| |

دلم تنگ است از این دنیا چرایش رانمی دانم

من این شعر غم افزا را شبی صد بار می خوانم

چه می خواهم از این دنیا، از این دنیای افسونگر

قسم بر پاکی اشکم جوابم را نمی دانم

شروع کودکی هایم، سرآغاز غمی جانکاه

از آن غم تا به فرداها پراز تشویش،گریانم

بهار زندگی را من هزاران بار بوییدم

کنون با غصه می گویم خداوندا پشیمانم

به سوی در گه هستی٬ هزاران بار رو کردم

الهی تا به کی غمگین دراین غمخانه می مانم

خدایا با تو می گویم حدیث کهنه غم را

بگو با من که سالی چند دراین غمخانه مهمانم

دلم تنگ است از دنیا چرایش را نمی دانم

ولی یک روز این غم را زخود آهسته می رانم

 

تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,سـاعت 19:33 نويسنده ṩὄηїД| |

سلام به همه دوستای عزیزم

اومدم ولنتاین رو به تک تک شما عزیزان و عاشقان تبریک بگم 

ولـــــــــــــــــــــنتاینتون مبارکـــــــــــ

 

تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,سـاعت 19:33 نويسنده ṩὄηїД| |

به دنیا گفتم:

دنبال کسی می گردم که وقتی برای دوری از ان گریه می کنم ارزش اشک هام رو بدونه

دنبال کسی می گردم که وقتی میگه من تا اخرش هستم بعداز یه مدت به
اسونی نگه حاضرم هر چی بینمون بوده رو فراموش کنم

دنبال کسی می گردم که وقتی تمام پاکیم رو به پای ان می ذارم
قدر پاکیم رو بدونه
دنبال کسی می گردم که حتی لحظه ای به پاکیم شک نکنه

دنبال کسی می گردم که وقتی میگه من حاضرم تا تهش باهات بمونم زیر حرفش نزنه...

دنبال کسی می گردم که وقتی ناراحتم میکنه
زمان معذرت خواهی فکر نکنه که غرورش داره
خرد میشه

دنبال کسی می گردم که صداقت منو به پای سادگیم نذاره

دنبال کسی می گردم که حاضرباشه منو هرجوری که هستم به همه دنیا نشون بده وبگه این
دنیایه منه...

دنبال کسی میگردم......

در این لحظه دنیا سرش رو پایین انداخت و گفت:

تو همچین کسی رو نمی تونی پیدا کنی....

بعداز شنیدن جواب دنیا تصمیم گرفتم برای هیچ کس اشک نریزم٬به حرف هیچ کس اعتمادنکنم٬

پاکیم رو به پای هیچ کس نذارم

و اینطوری بود که من تغییر کردم

 

تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,سـاعت 19:33 نويسنده ṩὄηїД| |

فکر کن لبه ی پرتگاه دارن 2 نفر پرت میشن ! یکیشون اونیه که تو دوستش داری ولی اون

دوستت نداره . اون یکیم تو رو دوست داره تو دوستش نداری. فقطم یکی رو میتونی نجات

بدی کدوم رو نجات میدی ؟؟؟

 


 

 

 

 

 

تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,سـاعت 19:33 نويسنده ṩὄηїД| |

يا مقلب القلوب و الابصار يا مدبراليل و النهار

يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال

 

 

ســـلام به همه دوستان گـــــــلم

ســــــال نوتون مبـــــــارک

Emoticon
 

آرزو دارم روزهایی که پیش رو دارین


آغاز آن روزی باشد که آرزو دارین

لحظه سال نو منو یادتون نره هـــــــا....نایت اسکین

تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,سـاعت 19:33 نويسنده ṩὄηїД| |

شخصی سراغ ملا Muslim Manنصرالدین را از زنش می گرفت...

زن ملا گفت: به طویله گاو ها رفته ...
مرد پرسید: چگونه می توانم پیدایش کنم؟
زن ملاArabic Veil گفت: خیلی ساده ست، طویله را نگاه کن هر که شاخ نداشت ملا است... 

تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,سـاعت 19:33 نويسنده ṩὄηїД| |

یکی بود. یکی نبود. وقتی این یکی بود اون یکی نبود،وقتی اون یکی بود این یکی نبود.

 

 

این یکی خیلی اون یکی رو دوست داشت،اما نمی تونست به اون یکی بگه.

 

آخه اون یکی فقط به دور دست فکر می کرد و هیچ وقت نزدیکارو نمی دید.

 

این یکی نمی تونست به اون یکی نزدیک شه،آخه می ترسید که اون یکی دلشو پس بزنه.

 

عشق اون یکی رو گذاشت تو دلش و به اون نگفت.

 

اون یکی هم روز به روز دور از این یکی می شد و فقط به فکر خودش بود.

 

یک روز این یکی پیش چند تا ضمیر اشاره رفت تا با اونا بره پیش اون یکی و بگه دوستش داره،آخه خیلی خجالتی بود.

 

شب موقع خواب به این هم فکر کرد که حتی اگه اون یکی قبولش نکرد بهش قول بده که خودشم مثل اون یکی بشه،بشه دور از همه....

 

اما فردا شد.....اون یکی نبود...این یکی شنید که با یک آن رفته به دنبال دوردست های خودشون....

 

این یکی تنها شد..شکست..خرد شد..انقدر به هم ریخت و افسرده شد که تو کل حروف الفبا و دستور ادبیات اسمش معروف شد...

 

از اون به بعد برای آنکه یاد عشق پاک این یکی زنده بمونه...اول هر داستانی قرار گذاشتن بگن...

 

یکی بود....یکی نبود....این یکی بود....اون یکی نبود....

 

تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,سـاعت 19:33 نويسنده ṩὄηїД| |

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.
انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: یواشتر برو من می ترسم
مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم
مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری
زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی
مرد جوان: مرا محکم بگیر
زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟
مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی
سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه
روز بعد روزنامه ها نوشتند
برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه
که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد،
یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت
مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن
جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت
و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش
رفت تا او زنده بماند
و این است عشق واقــــــــعی. عشقی زیبا
       

تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,سـاعت 19:33 نويسنده ṩὄηїД| |

Design:♀ali-hadis♂